جدول جو
جدول جو

معنی خرم روان - جستجوی لغت در جدول جو

خرم روان
(خُرْ رَ رَ)
شادروان. آنکه روان او شاد است:
همیشه بودشاد و خرم روان
بی اندوه باشد ز گشت زمان.
فردوسی.
چنان کاین عروس از درم خرم است
بزر بود خرم روان عنصری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ روان
تصویر چرخ روان
کنایه از آسمان، چرخ خضرا، چرخ گردان، سقف لاجورد، چتر کحلی، چرخ مقوّس، طاق مینا، دریای اخضر، چرخ بلند، چرخ اخضر، طارم اخضر، چتر آبگون، طارم فیروزه، چرخ بلند، طاق ازرق، طارم اطلس، طاس آبگون، گنبد لاجوردی، رواق چرخ، گنبد کبود، طاق لاجوردی، طاق نیلوفری، رواق کبود، چرخ نیلوفری، چرخ مقوّس، کلّۀ نیلوفری، قبّه خضرا، چرخ دولابی، چادر لاجوردی، چرخ کبود، چرخ دوّار، چرخ مینا، چرخ چنبری، سقف مینا، طاق کحلی، کلّۀ خضرا، رواق نیلگون، گنبد طارونی، چرخ اخضر، خرگاه مینا، طاس نگون، رواق فلک، چرخ دولابی، چرخ آبنوس، چرخ دوّار، طاق طارم، پردۀ نیلگون، چرخ چنبری، خرگاه گردان، چرخ خضرا، چرخ کبود، طاق مقرنس، چرخ روان، تشت غربالی، چتر مینا، چرخ نیلوفری، طاق فیروزه، قلزم نگون، چرخ آبنوس، خرگاه سبز، طارم نیلگون، طاق خضرا، طاس افلاک، چرخ مینا، رواق زبرجد، چرخ گردان برای مثال چنین است آیین چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان (فردوسی - ۸/۳۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرو روان
تصویر سرو روان
کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، سرو چمان، معشوق، برای مثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(خَطْ طِ رَ)
خطی که بی تأمل خوانده شود و هم چنین رقم خوانا. ناخوان مقابل آن. (آنندراج) :
چنان خط معنیش خوانا فتاد
که هر کور فهم است دانا فتاد.
ظهوری (آنندراج).
صبا سواد چمن را چو نسخه کرد بر آب
بگل نمود که بنگر خط روان مرا.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
کیسۀ چرمین که درویشان و مسافران در کنار خود می بندند. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
یکی ازدهستانهای سه گانه شهرستان تویسرکان. این دهستان درشمال شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به بخش اسدآباد شهرستان، از جنوب بدهستان کرزان رود تویسرکان و از خاور بکوه الوند و از باختر به بخش کنگاور.
آب و هوا: هوای دهستان سردسیر و ییلاقی و تابستان آن معتدل و یکی از نقاط خوش آب وهواست. آب اکثر قراء دهستان از چشمه سار و زه آب رود خانه خرم رود تأمین میشود.
ارتفاعات: سلسله کوه الوند در شمال خاوری این دهستان واقع و شعب آن از جنوب و شمال دهستان را محصور نموده است. قلۀ مشهور به قلۀ دائم البرف از کوه الوند به ارتفاع 3467متر در شمال باختر دهستان واقع و یال جنوب باختری آن تا حدود خسروآباد واقع در سر راه شوسۀ کنگاور به همدان کشیده شده و حد طبیعی بین این دهستان با بخش اسدآباد است. شعبه دیگر از کوه الوند در همان جهت جنوب دهستان ادامه یافته به کوه مرتفع پرتگاهی خان گرمزمنتهی و حد طبیعی این دهستان با دهستان گرزان رود محسوب میشود. ارتفاع قلۀ منفرد خان گرمز از سطح دریا 2868 متر است. گودترین نقطۀ این دهستان بیش از 1495 متر ارتفاع دارد. رود خانه خرم رود از حدود آبادی شهرستانه پس از مشروب نمودن قراء مجاور خود در حدود آبادی سهم الدین کنگاور با رودخانه ای که از اسدآباد می آید یکی شده وارد بخش کنگاور میشود. در همین دهستان شعبه دیگری که از چشمه سارهای وردآورد و کهنوش سرچشمه گرفته در حدود نجف آباد به این رودخانه میریزد. محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و انواع میوه های صیفی و چوب و کتیراست. صادرات آن خشکبار و چوب و لبنیات می باشد.
راه های آن عبارتند از راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه در جنوب و شوسۀ کنگاور به همدان در باختر که کمتر مورد استفاده است. راههای داخلۀ دهستان مالرو ولی در صورت اقدام ممکن است از کنار رود خانه خرم رود تا اشتران مرکزی دهستان راه فرعی احداث شود. نزدیکترین ومستقیم ترین راه مالرو تویسرکان به همدان در این دهستان از گردنۀ مشهور شهرستانه الوند گذشته از طریق عباس آباد به همدان می رسد. تابستان صعب العبور و زمستان در اثر کثرت برف بکلی مسدود می گردد.
دهستان خرم رود از 39 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده، سکنۀ آن در حدود 17هزار نفر و مرکزدهستان آبادی اشتران و قراء مهم آن بشرح زیر است: سیستانه، وردآورد، کهنوش، بوجان، شهرستانه، کشانی، سنجوزان و ولاشجرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام رودیست که از دهستان خرم رودفوق سرچشمه می گیرد و از حدود آبادی شهرستانه پس از مشروب نمودن قراء مجاور در حدود آبادی سهم الدین کنگاور با رودخانه ای که از اسدآباد می آید یکی شده وارد بخش کنگاور میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ رو)
نام روز هشتم است از هر ماه شمسی. گویند ملوک عجم در این روز لیکن در ماه دی که آن ماه دهم است از سالهای شمسی جشن کردندی و جامهای سفید پوشیدندی و بر فرش نشستندی و دربان را منع کردندی و بار عام دادندی و به امور رعیت مشغول شدندی و مزارعان و دهقانان با ملوک بر سر یک خوان نشستندی و چیزی خوردندی و بعد از آن هر عرض و مدعایی که داشتندی بی واسطۀ دیگری بعرض رسانیدندی و ملوک برعایا گفتی: ’من هم یکی از شمایم ومدار عالم بزراعت و عمارتست و آن بی وجود شما نمیشودو ما را از شما گزیر نیست چنانکه شما را از ما، و ما و شما چون دو برادر موافق باشیم’. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ رویْ)
خوشروی. بشاش:
غلام روی آن ماهم کز او گشتم خوش و خرم
که خوش لب عذرخواهی بود و خرم روی دلخواهی.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
بر عرش روندگان. کنایه از انبیاء و اولیاء است. (انجمن آرا). کنایه از انبیاء و اولیاء و اهل اﷲ و اهل دل باشد. (برهان) (آنندراج). عرش وران:
سدره نشینان سوی او پر زنند
عرش روان نیز همین در زنند.
نظامی.
عرش روانی که ز تن رسته اند
شهپر جبریل بدل بسته اند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ تَ)
نام مادر یوسف شاه. توضیح آنکه در اواخر ایام ایلخان ارغون خان اتابک یوسف شاه از پرداخت مالیات بمغول سر پیچیدو فرستادگان ارغون را کشت و چون در مقابل لشکریان مغول که بگوشمالی او مأمور شدند تاب مقاومت نداشت قبل از رسیدن مغول بطرف سیستان و خراسان فرار کرد. مؤلف تاریخ جدید یزد در این واقعه می نویسد: ’از طرف ایلخان امیری یسعودرنام نامزد یزد کردند که اتابک یوسف شاه یا مال سه سال یزد بدهد یا یزد را به امیر یسعودر واگذارد و خود متوجه پایۀ سریر اعلی گردد. امیر یسعودر متوجه یزد شد و چون به یزد آمد در باغ حاجبی که اکنون مقابر مسلمین است نزول کرد و آن باغی مشجر بود و در میان باغ کوشکی بود معمور و آن باغ حاجب عزالدین لنگر ساخت و بباغ حاجبی مشهور بود. امیر یسعودردر این باغ فرودآمد و یوسف شاه او را علوفه فرستاد. امیر یسعودر مطالبۀ مال نمود. یوسف شاه مادر خود خرم ترکان را پیش او فرستاد. امیر یسعودر بشراب مشغول بود و مادر او را حرمت نداشت و در مجلس شراب در جامۀ او ریخت، و او بغایت خاتونی صالحه بود از مجلس بازگشت و پیش پسر آمد و حال بازگفت، اتابک یوسف شاه صبر کرد تا شب درآمد. نیم شب مردان خود مکمل کرد و دروازه بگشود و بیرون آمد و بر سر یسعودر شبیخون زد و او را بگرفت و بقتل آورد و اموال او را تاراج کرد و زن و پسران او را اسیر کرد و یسعودر پسری بغایت صاحب جمال داشت او را منظور نظر گردانید و چون این خبر بدارالسلطنۀ تبریز رسید غازان خان غضب کرد و یرلیغ سلطان صادر شد که از اصفهان امیر محمد ابداجی نام با سی هزار سوار متوجه یزد گردد. چون اتابک یوسف شاه خبر آمدن لشکراصفهان بشنید مجال مقاومت نداشت کسان خود و رخت و زرینه که از یسعودر گرفت برداشت با شرف مظفر و اسیران متوجه سیستان شد’. (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 65)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ مَ)
دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 45هزارگزی راه فرعی کام فیروز به پل خان. این دهکده در جلگه واقع است. آب آن از رود خانه شول و محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ نِ / نَ)
آسوده دل. مشعوف. خوشدل. (از ناظم الاطباء) :
هنر گیرد این شاه خرم نهان
زفرمان او شاد گردد جهان.
فردوسی.
خردمند و دانا و خرم نهان
تنش زین جهانست و دل زآن جهان.
فردوسی.
سوی مرز ایران نهادند روی
دو خرم نهان شاد و آرام جوی.
فردوسی.
یکی گفت کای شاه خرم نهان
سخن راندی چند پیش مهان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ خِرَ)
چرخ. آسمان. فلک. چرخ گردان. چرخ گردنده. چرخ دوار. چرخ متحرک:
ببینم که رای جهاندار چیست
رخ شمع چرخ روان سوی کیست.
فردوسی.
چنین است آئین چرخ روان
توانا بهر کار و ما ناتوان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بید مصری. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ پَ)
تیزران. (آنندراج). چابک و تیزرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از خط روان
تصویر خط روان
دبیزه خوانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم ران
تصویر گرم ران
تیزرو تندران گرم رو، چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار